قریش یکی از مشهورترین و مهمترین قبایل عرب در حجاز بود. بیشتر نسبشناسان عقیده دارند که قریش لقب نضر بن کنانه، جد دوازدهم پیامبر گرامی اسلام بوده است؛ از این رو هر طایفهای که نسباش به «نضر بن کنانه» برسد، «قرشی» خوانده میشود و از قبیله قریش به شمار میآید. برخی دیگر از دانشمندان نسبشناس، قریش را لقب فهر بن مالک، جد دهم پیامبر اکرم، دانستهاند و نسل او را قریشی به شمار میآوردند. مسعودی، مورخ مشهور اسلامی، طایفههای قبیلهی بزرگ قریش مقارن ظهور اسلام را 25 طایفه به شرح زیر دانسته است: 1- بنی هاشم 2- بنی مطلب 3- بنی حارث 4- بنی امیه 5- بنی نوفل 6- بنی حارث بن فهر 7- بنی اسد 8- بنی عبدالدار 9- بنی زهره 10- بنی تیم بن مره 11- بنی مخزوم 12- بنی یَقَظه 13- بنی مرّه 14- بنی عدی بن کعب 15- بنی سهم 16- بنی جُمَح 17- بنی مالک 18- بنی معیط 19- بنی نزار 20- بنی سامه 21- بنی ادرم 22- بنی محارب 23- بنی حارث بن عبدالله 24- بنی خزیمه 25- بنی بنانه از طوایف 25 گانه قریش، برخی در سرزمین بطحاء (مناطق هموار مکه) ساکن بودند که به « قریش بطاح یا قریش بطحاء» شهرت داشتند، و طایفههایی نیز در کوهها و بیرون شهر مکه ساکن بودند که به «قریش ظواهر» مشهور بودند. قریش از دیگر قبایل عرب متمدنتر و به اداره حکومت و جامعه آشناتر بودند. آنان مردمی تجارتپیشه بودند که به کشورهای یمن ، شام و ایران سفر میکردند و بازارهای معروفی همچون بازار عکاظ، بازار ذی المجاز داشتند. آنان در هر سال دو سفر تجاری تابستانی و زمستانی به مناطق دیگر جهان داشتند که در قرآن نیز دربارهاش سخن به میان آمده است. قریشیان به سرپرستی امور کعبه و مؤسسات آن توجه فراوانی داشتند و اقتصاد و سیاست آنان بر اساس مناصب مربوط به کعبه استوار بود. هر یک از موسسات وابسته به کعبه را یکی از بزرگان طوایف قریش عهدهدار بود و غالباً مناصب کعبه در دست ده طایفه مهم قریش بود. این ده طایفه عبارت بودند از: بنی هاشم، بنی عبدالدار، بنی اسد، بنی مخزوم، بنی سهم، بنی تیم، بنی عدی بنی نوفل و بنی جمح. مناصب کعبه که قریش عهده دار آن بود عبارت بود از: منصب «سقایت» (آبرسانی به زائران کعبه)، منصب « رِفادت » (مهمانداری و پذیرائی زائران کعبه)، منصب «حجابت » (کلیدداری و دربانی)، منصب « قضاوت»، منصب «قیادت» (سرداری و سرپرستی کاروان های بازرگانی و جنگی)، منصب «عمارت» (نگهبانی و مراقبت از مسجد الحرام)، منصب جمعآوری و نگهداری اموال کعبه، منصب پرداخت دیه و غرامت و ... نیاکان پیامبر(ص) به ترتیب عبارتند از: "عبدالله"، "عبدالمطلب"، "هاشم"، "عبدمفاف"، "قصّی"، "کلاب"، "مرّه"، "کعب"، "لوی غالب"، "مالک نضر"، "کنانه"، "خزیمه"، "مدرکه"، "الیاس"، "مضر"، "نزار"، "سعد"، "عدنان" به طور مسلم نسب آن حضرت تا سعد بن عدنان، به همین قرار است؛ ولی از عدنان به بالا تا "حضرت اسماعیل" از نظر شماره و اسامی مورد اختلاف است. عدنان از فرزندان حضرت اسماعیل و جد بیستم پیامبر(ص) است هاشم بن عبدمناف هاشم فرزند عبدمناف و نياى دوم پيغمبر كه نامش «عمرو» بود با برادرش عبدشمس به هنگام ولادت به هم چسبيده بودند. وقتى آن ها را از هم جدا كردند، خون زيادى از آن ها به زمين ريخت، و عرب آن را به فال بد گرفت. اتفاقا اين تطيّر هم بي جا نبود و ميان فرزندان هاشم و عبدشمس «بنى اميه» نزاع و كشمكش و خون ريزى هميشه جريان داشت. عبدشمس پدر اميه و اميه پدر حرب و او پدر ابوسفيان معروف است كه نامش «صخر» بوده و او پدر معاويه سردودمان بنى اميه است. عبدمناف گذشته از اين دو پسر دوقلو و توامان يعنى هاشم و عبد شمس، دو پسر ديگر نيز داشت به نام هاى مطلب و نوفل. از عجايب اتفاقات اين است كه اين چهار برادر سرانجام هر كدام دور از هم در نقطه اى جان سپردند. هاشم در غزه، عبدشمس در مكه، نوفل در عراق، و مطلب در يمن زندگانى را بدرود گفتند، و همان جاها دفن شدند. هاشم چهر و درخشان قريش بود. عقل و ادراك و هوش و استعداد زايدالوصفى داشت. در مردم دارى و مهمان نوازى و دستگيرى از مستمندان نظير نداشت. به همين جهت مردم عرب و قريش به او لقب سيد دادند. يعنى آقاى عرب. لقب «سيد» در اولاد او باقى ماند، و اين سيادت از او به فرزندانش عبدالمطلب و اولاد او و بعدها به پيغمبر و على عليهماالسلام و دودمان آن ها رسيد. از كارهاى برجسته هاشم اين است كه قريش را به كار تجارت واداشت، و جهت بازاريابى شخصا در اردن با امير غسانى كه عرب و مسيحى بود، پيمان بازرگانى بست تا تجار عرب در قلمرو او آزادانه آمد و رفت كنند، و مال التجاره آن ها از خطر مصون بماند. كار عاقلانه هاشم در انعقاد اين قرارداد بازرگانى موجب شد كه برادران ديگر او هم به وى تاسى جويند و عبدشمس با پادشاه حبشه و نوفل با پادشاه ايران، و مطلب با حكمران يمن نيز چنين پيمانى منعقد سازند. از آن زمان مردم قريش در سوريه و يمن و عراق و حبشه به كار تجارت پرداختند. ولى بيشتر تجارت آن ها در ناحيه شمال يعنى اردن و سوريه و فلسطين و در جنوب با يمن بود. خداوند از اين سفرهاى تابستانى و زمستانى تجار قريش كه موجب تاليف و تجمع و تمدن آن ها گرديد، و از گرسنگى و سرگردانى نجات يافتند در سوره قريش ياد مى كند، چنان كه گذشت. يعقوبى مورخ مشهور مى نويسد: چون هاشم در غزه وفات يافت، قريش پريشان شدند كه مبادا ساير قبائل بر آن ها چيره شوند. به همين جهت عبدشمس به حبشه رفت و پيمانى را كه با نجاشى بسته بود تجديد كرد و به مكه بازگشت. نوفل برادر ديگر هم به عراق رفت و با پادشاه ايران پيمان بست و در راه بازگشت درگذشت، و به جاى آن ها مطلب بن عبدمناف برادر چهارم رياست مكه را به عهده گرفت.(تاريخ يعقوبى ج 1 ص 281) عبدالمطلب بن هاشم عبدالمطلب پسر هاشم كه نامش «شيبه» بود، و «سرور بطحا» خوانده مى شد، جد نخست پيغمبر اسلام است. عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت. ابوطالب و عبدالله پدر پیامبر و پنج دخترش از فاطمه دختر عمرو بن عائذ مخزومى بود، و بقيه پسران و صفيه مادر زبير بن عوام از زنان ديگر بودند. عبدالمطلب چاه زمزم را كه مدت ها مسدود بود، حفر كرد و شمشيرى و دو گوساله طلائى را از درون آن بيرون آورد كه وقف كعبه شد، و آب زمزم بار ديگر در اختيار مردم قرار گرفت و اين معنا بر اعتبار عبدالمطلب افزود. يعقوبى مورخ نامى مى نويسد: قريش عبدالمطلب را ابراهيم دوم مى ناميدند. عبدالمطلب يكصد و بيست سال در جهان زيست. در زمان زيست عبدالمطلب بر قريش كه نامى ترين و عاقل ترين فرد عرب حجاز به شمار مى رفت، ابرهه فرمانرواى حبشى يمن با هفتاد هزار سپاهى آهنگ تخريب كعبه نمود. ابرهه مى خواست كعبه را ويران كند و قبائل عرب را وادارد تا به جاى زيارت آن، كليسائى را كه او در شهر صنعا پايتخت يمن ساخته بود، زيارت كنند. بدين گونه مركز تجارت و محل اعتبار و زيارت ملت عرب را به يمن و صنعا منتقل سازد. ولي به طورى كه خداوند در قرآن مجيد (سوره الفيل) يادآور مى شود، ابرهه و كليه افراد سپاهش با پرتاب كلوخ هائى كه پرندگانى همچون پرستوها از جانب خداوند بر آنها فرو ريختند به كلى نابود شدند. هنگامى كه عبدالمطلب در بيرون مكه براى استرداد شترانش كه سربازان ابرهه تصاحب كرده بودند، به ملاقات او آمد. ابرهه گفت: من تصور مى كردم شخصى مانند شما براى شفاعت از مردم شهر و جلوگيرى از تخريب خانه كعبه به ديدار ما آمده آست؟ و عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خود هستم و خانه را نيز صاحبى است كه اگر بخواهد آن را حفظ مى كند. (انا رب الابل وللبيت رب ان شاء يحفظه) همين جمله كوتاه ابرهه را سخت تحت تاثير قرار داد و پريشان ساخت و آن را دليل بر عقل و بزرگوارى عبدالمطلب دانست. عبدالمطلب عبدالمطلب فرزند هاشم، نخستین جد پیامبر(ص) که مادرش "سلمی" دختر "عمرو بن زید خرزجی" بود. نام اصلی عبدالمطلب "شیبه الحمد" و یا "عامر" بوده است مناصب کعبه و ریاست قبیله پس از عمویش مطلب به او رسید. عبدالمطلب از پرستش بتها پرهیز میکرد و خدا را به یگانگی میشناخت و سنتهایی را مورد عمل قرار داد که بعدا ًاسلام آنها را امضاء فرمود، او مردم را از آدم کشی، میگساری و بدکاری و ازدواج با محارم و طواف با بدن برهنه باز میداشت. از کارهای مهم زمان او «حفر چاه زمزم» بود. واقعهی مهم دیگر در زمان عبدالمطلب حمله و لشکرکشی "ابرهه" و سپاه فیل برای نابودی کعبه است.] یکی دیگر از مسائل مهم زندگی عبدالمطلب، نذر عبدالمطلب است؛ عبدالمطلب زمانی که چاه زمزم را حفر میکرد، بر اثر نداشتن فرزند بیشتر، احساس ناتوانی کرد و از این جهت نذر کرد که هرگاه شمار پسران او به ده تن رسید، یکی را در پیشگاه کعبه قربانی کند، چیزی نگذشت که همان شد و موقع آن شد که پیمان خود را به مورد اجرا گذارد. از این جهت موضوع را با فرزندان خود در میان گذاشت و پس از جلب رضایت آنها قرعه انداخت و قرعه به نام عبدالله پدر پیامبراکرم(ص) افتاد. عبدالله از محبوبترین فرزندان عبدالمطلب بود. قریش خواستند که ایشان را از این تصمیم جدی منصرف کنند تا اینکه موفق شدند و بنا شد بین عبدالله و 10شتر - که دیه و خونبهای یک انسان بودـ قرعه بزند. سرانجام بعد از 3 بار قرعه بین عبدالله و 10 شتر قرعه به نام شتران درآمد و عبدالله از قربانی شدن نجات یافت و دستور داد که شترها را در پیشگاه کعبه قربانی کنند. از گوشت آن انسانها و حیوانات خوردندابنعباس 7 صفت را براى بنى عبدالمطلب نام برده است كه عبارتاند از: جمال، سخنورى، بخشش و جوانمردى، شجاعت، علم، صبر و بردبارى و گرامى داشتن زنان عبدالله عبدالله بن عبدالمطلب، مادرش "فاطمه" دختر "عمرو بن عائذ بن عمران بن مخزوم" است. "ابوطالب" و "زبیر بن عبدالمطلب" و 5 تن از دختران عبدالمطلب از همین بانو متولد شدهاند. روزی که عبدالمطلب فرزندش را به قربانگاه میبرد، از عمر عبدالله بیش از بیست و چهار سال نمیگذشت. عبدالمطلب و عبدالله در کشاکش امتحان دو نیروی قوی ایمان و عقیده با عاطفه و علاقه قرار گرفتند؛ ولی چون این مشکل به نحوی حل شد، عبدالمطلب تصمیم گرفت که این احساسات تلخ را به وسیلهی ازدواج جبران کند و رشتهی زندگی عبدالله را که به سر حد گسستن رسیده بود با اساسیترین رشتهی حیات ـازدواجـ پیوند دهد. پس از این واقعه عبدالمطلب به هنگام مراجعت از قربانگاه به همراه فرزندش یکسره به خانهی "وهب بن عبدمناف بن زهره" رفته و دختر او "آمنه" را که به پاکی و عفت معروف بود، به عقد عبدالله درآورد. پس از مدتی مراسم عروسی بر حسب معمول قریش، در خانهی آمنه برپا گردید و مدتی عبدالله و آمنه با هم زندگی کردند تا اینکه عبدالله برای تجارت به شام رفت. در این هنگام آمنه دوران بارداری خود را طی میکرد. کاروانیان بازگشتند؛ ولی عبدالمطلب، عبدالله را در میان کاروانیان نیافت و پس از تحقیق متوجه شد که عبدالله در مراجعت در «یثرب» مریض شده و برای استراحت در میان خویشان خود توقف کرده بود. عبدالمطلب بزرگترین فرزند خود "حارث" را مأمور کرد که به مدینه برود و عبدالله را با خود بیاورد. وقتی حارث وارد یثرب شد، اطلاع یافت که عبدالله یک ماه پس از حرکت کاروانیان با همان بیماری از دنیا رفته است و در همان جا به خاک سپرده شده است. از عبدالله کنیزی به نام "ام ایمن" و 5 شتر و یک گله گوسفند و شمشیری کهن و مقداری پول بر جای ماند همچنین، خطبههایی که از اجداد پیامبر(ص) در هنگام مراسم حج برای پذیرایی از حجاج باقیمانده، کاملاً دلالت بر ایمانشان به خداوند یکتا و دوری از شرک و بتپرستی دارد و از خطبههای قصی بن کلاب و هاشم بن عبدمناف نیز میتوان این مطلب را فهمید.اجداد پيامبر همگى موحد بودند (ادامه دارد..)
تاریخ ایجاد: 1399/10/02 22:44:14